اعترافیوهوممممممم بل!
اعتراف میکنم تنها چیزی که گشادیم نمیاد درستش کنم ماست و خیاره
اعتراف میکنم نمیدونم چی باید اعتراف کنم....
اعتراف میکنم اصلا خودمو نمیشناسم که اعترافی بکنم....آره...
اعتراف میکنم از مسواک زدن متنفرم
اعتراف میکنم انقدر لواشک خوردم داره حالم ازش بهم میخوره....
اعتراف میکنم دلم میخواد با ماشین تصادف کنم ببینم چجوریه....
اعتراف میکنم دلم میخواد دستم بشکنه....
اعتراف میکنم دلم میخواد یه بار همه ی ضرفا رو بشکنم....
اعتراف میکنم بیرون که میریم با شیشه رو ماشین مردم خط میندازم....
اعتراف میکنم به شدت مردم آزارم
اعتراف میکنملواشکو ریختم تو ماست خوردم....
(مهی:لواشک با ماست خیلییییییی خوشمزس:»)
(رکسانا:حقیقتا موافقم...)
(مهی:لبخند ملیح*)
رکسانا:لبخند دیوثانه*
اعتراف میکنم زدم شارژ گوشی مامانبزرگمو تموم کردم و اخرم گفتم تقصیر داداشمه....
آره....
خب....تمااامممم
راستییی دو تا رمان نوشتم حقیقتا اگه کسی سراغ داره وبلاگی که توش رمان بزارم
(مهی:وبلاگای میراکلسی و وب کیتی نوار فکر کنم خوف باشه...... )
رکسانا:حقیقتا رمان میراکلسی نیست عادیه آره
مهی:فکر کنم همونم بشه تو وب کیتی نوار گذاشت...... یاه.......
رکسانا:لینکشو بده...آره
(مهی:http://marinette.blogix.ir/
یاه......)
بوگههههه
آره!
بوس بایییییی:)