خدایی سامی منو مجبور به چه کارایی میکنی😑😑😑

بعدا به حساب تو یکی میرسم😑

پارت سوم :

°آفتابه مسی°

~قسمت سوم : وانت ~

________________________________________________

* سامی بازم عمامه در تن خود دارد و پای تلویزیون است*

* بقیه در حال جمع کردن اسباب هستن *

* سامی نیز به انها اهمیت نمی‌دهد*

* تا شب تمام اسباب اثاثیه‌ جمع شده و فردا صبح راهی خانه ی جدید میشوند*

* مهی نیز از خانه ی جدید تعریف های زیادی میکند و میگوید که همانند برج ها دو قلو است*

* نیز نصف شب میشود *

* ننه دینی میرود در حیاط و با صدای بلند عررررررررر میزند *

* همه نیز  از خواب بلند میشوند تا ببیند ننه دینی چش شده است؟*

* تمامی دخترها ننه دینی را همراهی میکنند*

* ان شب انجا به «عر خانه» تبدیل شده بود و همه عر میزدند*

* همه یک صدا اینگونه بودند : عررررررررررررررررررررررررر(T0T)*

* بعضی ها از بدبختی هایشان *

* بعضی ها از درد هایشان *

* بعضی ها از بوی بد سوشی بوگندو*

*نیز تا صبح همه عر زدند*

* بلاخره همه نیز به خودشان می آیند و میبینند که باید دگر از خانه بروند*

* سامی که هنوز عمامه در تن دارد میرود تا یک لیوان آب برای عاری بیاورد *

* اما در وسط راه ، عمامه ی سامی در زیر پای او گیر کرده و سامی نیز به کارتن های اسباب کشی خورده و همه بر سر او آوار شده*

* سامی نیز می نالد *

* ننه دینی عصبی میگردد و با اسلحه ی جدیدش یعنی « آفتابه مسی »بر سر سامی زده تا او ادب بگردد*

* همه نیز دست به دست سریع اسباب ها را جمع کرده *

* ننه تازه یادش می افتد که باید با یک وسیله نقلیه اسباب هارا جابه جا کرد*

* رنگ از رخسار سامی نیز پریده*

* سوشی بوگندو یاد وانتی( وانت) که با وام ازدواج خودش و ننه دینی گرفته اس می افتد*

* زیرا بخشی از این پول را برای سامی یک وانت گرفته و بقیه اش را صرف ماه عسل او و ننه دینی که به گلاب گیری کاشان رفته بودند کرده *

* سوشی به سامی میگوید که وانت خود را بیاورد *

* بدتر رنگ از رخسار سامی میپرد*

* سامی نیز با عمامه اش میرود و وانت داغون خودش را می آورد*

( توی این مدت همش سامی وانتش( وانت ) رو قایم میکرده چون داغونش کرده)

وانت سامی:

( فقط خودش میتونه بشینه توش و رانندگی کنه .... بقیه پشت وانت میشنن*

*ننه نیز میگوید که چرا وانت سالم را اینگونه کرده اس؟*

* سامی میگوید: ننه هنوز گواهینامه نگرفتم *

* ننه بازم با « آفتابه مسی » بر سر او زده*

* تمام اسباب هارا پشت وانت جا داده و بقیه نیز پشت وانت ، لا به لای اسباب ها نشسته*

* سامی نیز استارت میزند اما ماشینش روشن نمیشود*

* بازم استارت میزند اما ماشینش روشن نمیشود*

* همگی نیز شروع به هل دادن وانت سامی کرده *

* وانت سامی نیز راه می افتد و همه سوار بر رخش سفید سامی... ام چیزه یعنی وانت داغون سامی میشوند*

* سامی به یک اتوبان خلوت میرسد و با وانت خود گاز میدهد*

* احساس میکند در مسابقه ی رالی است و بیشتر گاز میدهد*

* ناگهان ماهان همراه با افتابه مسی ننه دینی از پشت وانت در اتوبان افتاده و سامی انها را جا گذاشته *

( خودتون همه چیز رو تصور کنید ....‌جرررر🤣)

* ننه دینی فقط بخاطر افتابه اش بزور سامی را متوقف کرده *

* ننه از پشت وانت پیاده میشود و افتابه ی خود را در آغوش کشیده *

* به ماهان که در کف خیابان غش کرده اس توجه ای نمی کند و به سامی میگوید که راه بی افتد*

* و بازم ماهان جا می ماند*

* تازه ماهان به هوش امده و دنبال وانت سامی افتاده *

* سامی نیز تازه یادش می افتد که ماهان را جا گذاشته اس *

* ناگهان سامی با سرعت زیاد دنده عقب گرفته و به سمت عقب می اید تا ماهان را سوار کند*

* اما سامی نیز نمی تواند وانت خود را کنترل کند و هی دنده عقب میگیرد *

* ماشین نیز به صورت دنده عقب به دنبال ماهان افتاده و ماهان نیز پا به فرار میگذارد*

* ناگهان وانت سامی ، ماهان را له نموده *

* ماهان همچون جنازه در کف خیابان پخش شده*

* جنازه ی ماهان را پشت وانت گذاشته و راه می افتند*

* نیز سامی هی به پایین شهر میرود تا اینکه شب به خانه ای که مهی میگفت میرسند*

* و همه نیز نیز نیز نیز نیز ....... *

* ادامه دارد*

آفتابه مسی تمام