خب...

به دلایلی نشد صب پست بزارم

اومدم دلیل پست دیروزمو بگمو برم

از وقتی که گفتینومو ساخته بودم یکی میومد همش تهدیدم میکرد که اگه از وب نری و بچه هارو ول نکنی هکت میکنم

اولاش برام مهم نبود 

ولی بعدش جدی تر شد...

چند ماه بعدش گوشی بابام هک شد و همون ی نفر گفت بهت تذکر داده بودم

بعد کم کم داشتم میترسیدم و میخواستم اینجا بگم قضیه رو 

یدونه پست هم اماده کرده بودم ولی فک کنم پنلمو هک کرده بود گفت که اگه بهتون بگم بلای بدی سرم میاره

منم بیشتر ترسیده بودم ک حتی شبا خوابم نمیبرد

بعد چند ماه ولم کرده بود منم فکر کردم از دستش راحت شدم

ولی بعد دو سه هفته گوشی داداشمم هک شد

بعد بهم پیام داده بود که فکر نکن ولت کردمو همچی تموم شده

بازم ترسم شدید تر شد

شبا گریم میگرفت

ولی نمیتونستم نیام

خلاصه دید هیچجوره ول نمیکنم اینجارو یجوری نقطه ضعفمو پیداکرد

مامانم...

تقریبا ی هفته پیش گفته بود باید بهشون بگی ازشون متنفری و بهشون فوش بدی 

ولی من نتونستم بگم...

فقط گفتم اگه با ی سیب زمینی دوست میشدم بهتر بود

بعد امروز مامانم وقتی داشت از بیمارستان بر میگشت تصادف کرد...

دکتر میگفت وضع مامانم خیلی بده...

دیگه نمیتونستم تحمل کنم واسه همین تصمیم گرفتم که همچیو بگم و تموم کنم

دیگه فکر کنم زندگی برام معنی نداره برام معنی نداره...

و اینم میخواستم بگم ک مواظب باشین...

چون پریروز فهمیدم که هکره تو اکیپ خودمون بوده...

دوستون دارم

خداحافظ

.