شهر اسکول بازی

سلام به وبoskolbazi1399خوش اومدید🎪 اینجا اڪًـیپ ما ڪًـلۓ اسڪًـول بازۓ از خودشون درمیان🤪امیدوارم اینجا خیلۓ بهتون خوش بگذره🔥🖇️

قر قرقرررررررررر

دیش دیشششششش دیش دیشششش

ناناییییییی وای ناناییییییی

دیش دیششششش واتو بروز کردم دیش دیششششش

 

 

 

یعنی بخدا روانیم ها اومدم مثلا واتساپو بروزیدم دارم بخاطر استیکراش قر میدم یک ساعته هرکی منو ببینه فک میکنه شیشه ای چیزی زدم😂

ویتی ویتی دیش دیششششششش ویتی ویتی دیشششش دیشششششش😂

(قسمت3)._.

 


سامی:

😳حراااااااااج  حراااااااااااااج 😳

شلوار کردی فقط و فقط 5000 تومان!!!!

دست دوم،

مال ماهی بوده، پ عتیقه حساب میشه😐😝😂

😂فقط باهاش میومده وب قدم میزده و هی ت حالت ارواح میگوزید باش😂

در ضم خشتکشم پارست ک اونم مهم نی😂

🏃من برم تا ماهی نیومد🏃😂

😂الفراریول😂

مهی: فرار کن وگرنه به دست ماهی کشته میشی بعد پخته میشی😂

ماهی یقه منو نگیر پیام بازرگانی به عهده سامی بود من اینجا نقش چغندرو بازی میکنم اندرستند؟😂


*ماهی و شینی و ننه دینی همانند قهرمان ها به سوی بچه ها میروند و میبینند همه شان نشسته و درحال پففیل لومباندن هستند*
*ننه دینی افتابه مسی را به صورت نوبتی بر سر همشان زده و میگوید: وقتی ما داشتیم عین خر میجنگیدیم شما داشتین میکوفتیدین؟ =_÷*
*کرسی با دهن پر میگوید: خب....(نقطه ها یعنی درحال لومبوندنه) خیلی....جنگه....باحال بود...ماهم داشتیم...مثل فیلم سینمایی....نگا....میکردیم....🍿*
*ماهی گرزش را بر شیکم کرسی زده و میگوید: اولندش با دهن پر حرف نزن😐😑 دومندش ما عین چی داشتیم میجنگیدیم شما داشتین میخوردین؟؟؟؟؟؟*
*کرسی غبضناک به وی مینگرد*
*سامی رو کول ماهی پریده و میگوید: بریم خونههههههههه خسته شدممممم😣😣*
*ماهی سامی را از کول خود پرت کرده و میگوید: نگران نباش میگذره😐(منظورش شکست عشقی افی به سامیه🤣)
ماهی ادامه میدهد: ولی عاری رو داریا😁*
*عاری جفتک زنان عر میزند: صدددد بارررر گفتمممم مننننن زننننن اوننن نیستممممممم😑😑😑😑*
*پری غیرتی شده و داد میزند: عاری فقط شوهر منه -^-*
*بهی پوکر کنان میگوید:سارفه •-•.....*
*عاری جفتک کنان یک جفتک بسیار شیرین و لذید بر نشیمنگاه بهی میزند و بهی به افق پرتاب شده و برمیگردد*
*بزرگ خاندان عربده میزند: گمشین تو لامبورگینی بریم خونه بعدش فردا دنبال افی بگردیم🕶*
*سامی از انکه دارد سوار لامبورگینی میشود رنگین کمان بالا اورده🌈*
*همه همانند😐 به وی مینگرد*
*سامی:لامبورگینی عخشمممممم****0**** *
*همه در سر خود میزنند که سامی بجای اینکه از پیدا کردن افی خوشحال باشد از سوار شدن در لامبورگینی خوشحال است💁🏻‍♀️🤦🏻‍♀️*
*همه دهن بر دهن سوار ماشین شده و ماهی استارت را زده و حرکت میکند*
*مهی شعر میخواند: دریا دریا دریاااااااا عشقمو دریااااااااا صاحب دریاااااااا مالکککککک دریااااااا*
*همه دست زده و مهی را همراهی میکنند*
*ناگهان زمین دهن باز کرده و انها برای بار دوم وارد دنیای دیگری میشوند ........*


سامی: اینم از پارت جدیدددد😂

مهی:امیدوارم خنده دار شده باشه😐😂

سامی:ب جون من مدیونید اگ لایک و نظر ندینااا -________-

گسترده ها -_____-

ما بدبختا باس یچی کاسب شیم دیه -_______-(همون اکس پیایی ک میگیریم با این لایک و کامنتا)

مهی:😐😐😐😂😂😂😂 

سامی:نظر لایک فراموش نشه بایییییی

آفتابه مسی تمام

شعر حسنی وژن جدید🤣(❌‼ اسکی با ذکر منبع ‼❌)

ساخت خودم😏😁


حسنی نگو جَوون بگو😘
علاف و چش چرون بگو😜
موی ژلی،ابرو کوتاه،زبون دراز،
واه و واه و واه 👱
نه سیما جون،نه رعنا جون👸💁
نه نازی و پریسا جون👩👧
هیچ کس باهاش رفیق نبود😔
تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب!😄🍝🍴
ممد(دوستش) میگفت:حسنی میای به سربازی؟👷
نه نمیام نه نمیام😜😁
به دخترا دل میبازی؟!☺💔
نه نمیخام نه نمیخام😏
گل پری جون با زانتیا🚗
ویبره می رفت تو کوچه ها
گلی چرا ویبره می ری؟
دارم می رم به سلمونی😏
که شب برم به مهمونی👸

گلی خانم نازنین، با زانتیای نقطه چین😌
یه کمی به من سواری میدی
نه که نمیدم
چرا نمیدی ؟😔
واسه اینکه من قشنگم،درس خونم و زرنگم👍
اما تو چی؟😒
نه کار داری؛نه مال داری؛فقط هزار خیال داری!👮
موی ژلی،ابرو کوتاه،زبون دراز،واه واه واه👦
در وا شد و پریچهر👧
با ناز اومد تو کوچه
پری کوچولو،تپل مپلو میای با من بریم بیرون؟👫
مامان پری ،از اون بالا👵
(اینجاش یاد ننه دینی میفتم😂)
نگاه می کرد تو کوچه را😳
داد زد و گفت:اوی..بی حیا!😂
برو خونتون تو را به خدا🚶🏃
دختره ریزه میزه؟
حسابی فرز و تیزه 👯
اما تو چی؟😔

نه کار داری نه مال داری ؛فقط هزار خیال داری☺
موی ژلی ابرو کوتاه ، زبون دراز، واه و واه و واه😂


حااالشو ببریننننننن😂

کپییی فقدددد با ذکر منبعع -_____-

نانای نانای:-:

ماهی قلی گاوه(ماهی قلی؟😂)

شینا خره نابه😂

کرسی گلو ماهه😂🌹😎

مهی دم مار داره😂

افی زن سامیه😂

سامی شوهر افیه😂

بهی ساقدوش عروس😂(پناه بگیرم😂)

رکسانا چماغ به دوش😂

عاری کوچیک مثل موش😂

پری که عقل نداره😂(پری عقلی رو میگم😂)

اتوسا که سر نداره😂

پری دخمل ننه😂❤

دینی ننه ی همه😂

محی ننه دومه😂

خان داداش سومه😂(دارم چرند میگم😂)

مارال که بی بخاره😂

بدبخت شوهر نداره😂

حالا هاچین و واچین😂

پا نره رو مین😂

 

و ایللفرارررررررررررررررر😂

 

(لایک کنید😂🌹)

فیلم سینمایی شلوغی《The Hustle》

 

 

خب خب امدم با یه فیلم خارجی بسیاررررر طنزززز😂😂😂

البته ینگنه منحرفی هست گفته باشم نگین نگفتی😂😁

خب خب یکم توضیحات درمورد این فیلم

خلاصه:آن هاتاوی و ریبل ویلسون به عنوان هنرمند ی زن ، یکی از اجاره پایین و دیگری طبقه بالا ، که گروهی را به دست می گیرند مردانی را که به آنها ستم کرده اند ، می گیرند.

 

خب ادبی نمیفهمین خودم خلاصشو میگم😂😂

درمورد دوتا زن هست که کلاه بردار هستن و فقط به تمام مردایی که بهشون ظلم کردن کلاه برداری میکنن و.....

خب خب برای پوستر و فیلمش گمشین ادامه😂

 

ادامه مطلب

نیشخنددددد

افسانه:شانه😂

ماهان:میمون😂

مارال:خلال😂

سام:صابون😂

شینا:سینی😂

دینا:اینه😂

مهلا:موبایل😂

پارمیس:مهندس😂

 

اومدم از بیکاری اسمای بعضی هاتونو با وسایل و....چیزایی که به اسمتون بیاد لقب دادم😂

لذت ببرید😂

پست ..

سلوم د:  *این استیکر بر گرفته از عاری میباشد!

ام...خب حرفی ندالم..•-•

 

 

😁😄

به اطلاع برسانم دوتا ویدیو یکی هستن اما ازونجایی که اونیکی خرابکاری شد طول و عرضش دوباره کذاشتم

خب..دیه...من میرم<:

مسخره ترین کفشای دنیا😂

 

واقعا خیلی مسخره بودن😂😂😂

البته بیشتر طرحاش مال ماهیا بود😂😂😂😂😂😂

از منم یکی درست کرده بود *-*😂

ولی خدایی خیلی مسخره بود😂😂😂

مخصوصا اونی که گفت شبیه ابزار شکنجس😂😂😂😂

برای دیدن بکوب😂

شمارا با این کفش های عجیب تنها میگذارم😂😂😂😂😂

جک ._.

میدونید چرا به آقایون میگن: "مذکر" ؟🤔

چون همه چیزو باید مدام بهشون تذکر بدی 
تا اکتشافات بعدی، خدا یار و نگهدارتان باد 😂✋

جا پای حضرت

یکی از همکارام میگفت بچه بودم روضه داشتیم خوابیده بودم بیدار شدم دیدم گشنمه رفتم آشپزخونه دیدم پام رفته تو سینی حلوا

کف آشپزخونه پر سینی حلوا نذری
دیدم گند زدم یه پایی رفتم تو اتاق پامو با یه پارچه پاک کردم دیدم صدای جیغ میاد
گفتم آقا گندش در اومد ...
رفتم نگاه کنم دیدم همه میزنن تو سرشون چند نفر غش کردن که حضرت پاشو گذاشته تو سینی
اون سینی رو با همه حلوا ها قاطی کردن همه محل صف کشیدن یه ذره ببرن
شب بابام میگفت حلوا بخور بدبخت شفا بگیری جا پای حضرت است

 

گفتم یه چیز خنده دار بذارم😁

 

میدونم ترسناک نی😐

مجبورم عکسا رو یه پست یه پست بذارم چون هی میپره هردفعه😐👻

 

داستانی...

مخوف و....

 

(

 

↑اینا خیلی گوگولین*-* ↑)

 

 

 

=====

 

داستان واقعی از یک دانشجوی خانوم که ماه گذشته بر اثر تصادف با کامیون در گذشت

 

اسم اومریم بود،به صورت پاره وقت در یکی از شرکتهای ارتباطی مشغول به کار بود که آنجا با یکی از همکارانش به نام محمد آشنا شده بود

 

آنها دوعاشق به تمام معنا بودند ودر طول روز از طریق همراه باهم صحبت میکردند

مریم برای اینکه ارتباط بهتر وهزینه کمتر سیم کارت خود را عوض کرد واز اپراتوری که محمد استفاده میکرد سیمکارت تهیه نمود،تا هردو از یک اپراتور استفاده نمایند

 

خانواده مریم ازعلاقه این دو نسبت بهم با خبر بودن و محمد نیز ارتباط نزدیکی با خانواده ی مریم داشت(بخاطر عشقش)مریم بارها به دوستش وخانواده اش تو صحبتهاش گفته بود که دوست دارم اگه مردم گوشیم رو باهام دفن کنید

 

بعد از فوت مریم هرکاری میکردن تا تابوت مریم رو بلند کنند ومراسم تشییع را به جا آورند تابوت از جایش کنده نمی شد خیلی از حاظرین اقدام به بلندکردن تابوت نمودن ولی هیچکس نتونس تابوت را بلند کند

 

در نهایت با یکی از دوستان پدرمریم تماس گرفتن که این قدرت را داشت که با روح مردگان ارتباط برقرار میکرد

 

اوچوب دستی خودرا برداشت وبا خود شروع به صحبت کردن نمود.وپس از دقایقی گفت که این دختر خواسته ای داشته که هنوز انجام نشده

ودراین وسط دوست مریم گفت که اوهمیشه میگفت

 

(گوشیم را همراهم دفن کنید

 

سپس گوشی رو در تابوت کنار مریم گذاشتن وبه راحتی تابوت را بلند کردند

همه حضار در مراسم از این اتفاق عجیب وباور نکردنی در تعجب بودند

 

پدر مریم درمورد فوت دخترش چیزی به محمد نگفته بود چون آن در مسافرت بود. محمد پس از چندروز به مادر مریم زنگ میزنه و میگه که من دارم برمیگردم میحوام برام یه غذای خوشمزه درس کنی

 

ضمنا به مریم هم نگو چون میخوام سوپرایزش کنم.پس از اینکه محمد برگشت خبر فوت مریم را به اومیدهند

 

محمد فکر میکرد که دارند بااو شوخی میکنند واز آنها خواست که به مریم بگن از اتاق بیرون بیاید

 

چون برای او چیزی که دوست داشته سوغاتی آورده

ودست از مسخره بازی بردارند

خانواده مریم برای اثبات صحبتهاشون فوت نامه مریم رو به اون نشون دادند

 

محمد با صدای بلند شروع به گریه کردن نمود

 

سپس گفت که این غیر ممکنه چون من دیروز با اون صحبت کردم و ما همچنین باهم در ارتباطیم

 

محمد شروع به لرزیدن نمود

یکدفعه گوشی محمد شروع به زنگ خوردن نمود.محمد گفت نگاه کنید

 

این مریمه که تماس میگیره؟؟

گوشی را به خانواده مریم نشون داد

گوشی رو بر روی بلندگو باز نمود وبامریم صحبت کرد

 

همه داشتند به مکالمه آن دو گوش میکردن

صدابلند و واضح وبدون هیچ گونه تشویش وصاف بود؟

 

اون صدای مریم بود!!هیچکس بجز مریم نمیتوانست استفاده نماید،زیرا سیم کارت را با مریم دفن نموده بودند؟ همگی شوکه شده بودند

 

دوباره دنبال دوست پدر مریم که با ارواح ارتباط برقرار کنه فرستادن

اوهم رییس شرکت ارتباطی که مریم درآنجا کار میکرد دعوت به عمل آورد

 

وهردو پنجساعت جلسه گرفتند تا ببینند این مساله چطور ممکنه؟

وسپس کشف کردن که....

 

 

 

 

 

 

 

 

....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هیچ کس تنها نیست همراه اول

بهترین آنتن دهی را دارد!!!!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

😂😂😂😂

...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع:

 

http://khengoolestan.com/khengoolestan_arsam_2019-08-15_14_24_38/

 

 

بکوب

 

 

....

 

هعیی...یه روز ترسناک و... خبرایی وحشتناک:)

 

پست •-•

 
 
این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم میخورد که واقعیه:
 
دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می‌گفت: جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!
 
 
اینطوری تعریف میکنه:
 
من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی. 20کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو
 
ماشینم خاموش شد و هرکاری کردم روشن نمیشد. وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت.
 
اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!!
 
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو کرفتم و مسیرم رو ادامه دادم.
 
دیگه بارون حسابی تند شده بود.
 
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام وبی صدا بغل دستم وایساد.
 
من هم بی معطلی پریدم توش.
 
اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم.
 
وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!
 
خیلی ترسیدم!
 
داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور بی صدا راه افتاد.
 
هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعدو برق دیدم یه پیچ جلومونه!
 
تمام تنم یخ کرده بود.
 
نمیتونستم حتی جیغ بکشم، ماشین هم همینطور داشت میرفت طرف دره.
 
تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا اینقدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.
 
تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده
 
نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم.
 
ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت، یه دست میومد و فرمون رو میپیچوند.
 
از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم.
 
در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون.
 
اینقدر تند میدویدم که هوا کم آورده بودم.
 
دویدم به سمت آبادی که نور ازش میومد رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین
 
بعد از اینکه به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم، وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
یهو در قهوه خونه باز شد دو نفر خیس وارد شدن
 
یکیشون رو ب دوستش گفت:
ممد(ممد نبودی ببینی😂😂)نگا این همون یارو ایه که وقتی داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار شد