شهر اسکول بازی

سلام به وبoskolbazi1399خوش اومدید🎪 اینجا اڪًـیپ ما ڪًـلۓ اسڪًـول بازۓ از خودشون درمیان🤪امیدوارم اینجا خیلۓ بهتون خوش بگذره🔥🖇️

عا چالش بهی (کلا منتظر یه سوژه بودم پست بزارم😐)

خو خو

اعتراف میکنم بعضی وقتا میرم جلو اینه به خودم میگم چه قدر کیوتی بعدش میگم نه ناموسی شبیه خر میمونم

اعتراف میکنم از بعضیاتون میترسم

اعتراف میکنم بی دلیل از ارمی بودن بعضیا خوشم نمیاد

اعتراف میکنم خیلی دلمم میخواد شماره مهی رو بگیرمنعیحپمهفسسخجف

(مهی:اعتراف میکنم غلط کردی) 

اعتراف میکنم از چت کردن با دختر خالم خجالت میکشم همینطور بابام😐

اعتراف میکنم فانتزیام بعضیاشون زیادی مسخرن

اعتراف میکنم هر شب وقتی میخوام بخوابم خیالپردازی میکنم گاهی این خیال پردازیا انقدر غمگین میشه خودمم بغض میکنم

اعتراف میکنم دیروز ۴ ساعت تو حموم بودم

اعتراف میکنم از قبل امتحانا تا الان انیمه ندیدم و احساس میکنم دارم خل میشم ولی حال ندارم ببینم 

اعتراف میکنم تو چند مال اول ارمی بودنم ته و کوک رو قاطی میکردم

اعتراف میکنم عاشق bl ام

خیلی کیوتنننن🌷

اعتراف میکنم خیلیا باورشون نیمشه ۸ ماهه ارمیم🌷

اعتراف میکنم به خاطر این مدرسه کوفتی چشمام ضعیف شده و دور رو تار میبینم☺🖕🏻

اعتراف میکنم از همون بچگیم دویتای صمیمی کمی داشتم

اعتراف میکنم از بلاگیکس متنفرم🌷

اعتراف میکنم واقعا اعتراف دیکه ای یادم نمیاد🌷

 

چالش اعترافه″-″

سلام بر همه هم وبیان عزیز

با چالش اعتراف در خدمت شما ها هستیم

بله بله.... خب همگی بیاید اعتراف کنید ببینم🔪″-″

اعترافات این بنده حقیر(فاز رسمی حرف زدن گرفتم:/) برابرند با:

اعتراف میکنم که از قبل یه دور اعترافاتمو تو ذهنم کردم 😐

 

اعتراف میکنم که این حالت دارک مود بلاگبکس خیلی رو مخمه اخه چرا رنگا رو نگاتیو کرده کلا💢 (بل...قرمز سبز شده....)

 

اعتراف میکنم گاهی یادم میره که وب هنوزم هست 

 

اعتراف میکنم از اونایی که دیر سین میزنن بدم میاد؛-؛

 

اعتراف میکنم خیلی ازین میترسم که یه پستی چیزی بزارم و بقیه توش شرکت نکنن یا نادیدش بگیرن و نظر ندن مثل الان که تو دلم غوغاست که هیچکی نیاد اعتراف کنه چی

 

اعتراف میکنم که گذاشتن این چالش اعتراف هم بخاطر اینه که کمی پست گذاشته باشم و هم بیام اعترافات شما رو ببینم:/

 

اعتراف میکنم ارتباط برقرار کردن با دیگران برام سخته._.

 

اعتراف میکنم هرچند میگم که خیلی دوست دارم همو ببینیم و واقعا هم دوست دارم،اما ازینکه یه موقع دور هم جمع شدید و من بخوام بیام پیشتون به شدت خجالت میکشم و کمی ترس میگیرتم؛-؛

 

اعتراف مبکنم هنوزیم که هنوزه سر قضیه سال پیش دقیقا هنوزم عذابم(تعداد کمیتون فکر کنم بدونن منظورمو؛-؛)

​​​

اعتراف مبکنم گاهی فکر مبکنم شینا و ماهی یک نفر هستن؛-؛ نمیدونم چرا واقعا :|

اعتراف میکنم کلی اعتراف دارم کع یا یادم نمیاد و یا ترجیح میدم الان اعترافشون نکنم؛-؛

 

اعتراف میکنم منتظر اعترافاتونم

 

اعتراف میکنم که میخوام همینجا اعتراف کردنو تموم کنم

 

بل... منتظرم بیاید اعتراف کنید🔪😐دلمو نشکنید و بییاااایییدددد🔪🔪😐

فیلم وودی دارکوبه

نیاح امدم با یک عدد فیلم دیگه که مطمئنا همتون کلی خاطره ازش دارین( ̄∇ ̄)

وودی دارکوبه( ̄∇ ̄)

خو این پوستر( ̄∇ ̄)

خلاصه:انیمیشن وودی دارکوبه (Woody Woodpecker) داستان در جنگل های برزیل اتفاق می افتد. وودی یک پرنده زبر و زرنگ است که در جنگل زندگی می کند و زندگی شاد و پرهیجانی دارد اما تا زمانی وکیل شهر تصمیم میگیرد در جنگل ویلای شخصی و بزرگ خود را بنا کند…

این تیتراژ( ̄∇ ̄)

اینم فیلم( ̄∇ ̄)

ببینش حال کن🤝( ̄∇ ̄)

 

پست ☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺

نینصنجسنشسممیشس،سپصپپشگزجستشجطیکشجشکسستس☺☺☺☺☺

هعییییی☺☺☺☺☺☺☺☺

رهام تو تیزر آهنگ جدید مرزهای جذابیت و جا به جا کرده☺☺☺☺

البته اگه یکم سیبیل و ریشش و مرتب میکرد😐😐😐

ولی از دیشب گلبم نمیزنه☺😢

 

 

راستی😐

ماهی شاسگول هنوز نیومده ها😐😐😐😐

هلاک گشته*

وی وارد وب گشته*

درب وب را محکم بهم کوبیده *

نگاهی به وب می‌کند*

صدای مگس ها را میشوند*

میفهمد کسی در وب پر نمی‌زند جز مگس ها😐*

قبول دارید چمدون بستن خیلی سخته؟ یا حتی باز کردنش که بدتره؟😐😭

از دیشب تا الان دارم هی جمع میکنم لباسامو اما تموم نمیشه😐🕳️

نمد من دارم سخت میگیرم یا کلا لباس باید زیاد آورد؟😐😂🚶🏻‍♀️🕳️

هعی یادش بخیر یه زمانی مامانم واسم لباس میآورد نمیدونستم چمدون بستن چه عذابیه🚶🏻‍♀️💔

محو گشتن*🚶🏻‍♀️🕳️

 

خانهٔ دوشیزه پرگرین برای بچه‌های عجیب

یاه امدم با یک فیلم بسیار زیبا و جالب و هیجان انگیز کلا خوشمل ( ̄∇ ̄)

تو عنوان هم که معلومه( ̄∇ ̄)

پوستر

خلاصه:نوجوان ۱۶ ساله ای به نام «جِیک پورتمن» می‌خواهد یک پناهگاه مخفی در یک جزیره را پیدا کند که در آنجا کودکان غیرعادی که دارای توانایی‌های خاصی هستند توسط یک زن نگهداری می‌شوند. جِیک قصد دارد با کودکان و افراد ساکن در این جزیره آشنا شود ولی متوجه می‌شود که اتفاقاتی درحال وقوع است که ممکن است برای آنها خطرناک باشد …

 تیتراژ( ̄∇ ̄)

اینم از فیلم

 

اوک بای三三ᕕ( ᐛ )ᕗ

*نگاهی به آفاق

*نگاهی به آنور

*نگاهی به اونور

*نگاهی به بالا

*نگاهی به پایین

*نگاهی به همه ور

بل....خلاصه بی منظوره این پست.... فقط یه چیز....ما سال پیش از چه چیزایی پست میکردیم؟🙂 فقط یه چیزی یادمه اونم اینه که اونموقع ها حس راحتی بیشتری میکردم چون به نظرم فضا جوری بود که انگار فقط و فقط خودمون بودیم وصمیمیو...🙂 ....شاید فقط بعضیاتون منظورمو بفهمید...🙂بل.... حالا بیاید بگید از قدیما چیا یادتونه چیکارا میکردیمو درمورد چیا پست میکردیم و....🙂

 

میجموعح خاب های بیندح قسمت ۲

خاخا هیلو•-•

ایندفه بسی سمی بید•-•

خاا ایندفه قبل خاف داشتم انیمیشن میشل ها و ماشین هارو میدیدم•-•بعد خفتیدم._.خاب دیدم ک ت ساحلم😐بعد همینجوری با یکی عز دوستام داریم میدوییم._.
بعد دیدم داریم دنبال ی چیز شیبیه هواپیما ک فخت یکم بالاتر میره و روبازه میریم ک سوار شیم😐
بعد رفتیممم بلاخره رسیدیم ب ایستگاهش فهمیدیم باعد بریم ایستگاه بعدی😐•-•
بعدش بودو بودو رفتیم ک یدفه جایی ک ازش داشتیم میرفتیم شد جاده😐😂
بعدد خلاصه رسیدیم سوار شدیم و...
ولی خودایی ارن و لیوای و میکاسا چ میکردند خدا داند😐...

خابی با حضور پر افتخار کراشای اعظم*^*
عز اونور دختر عموهامم بودن._.
بعد من خعلی عادی رفتم نیشستم ک پرواز کنیم
ایستگاهش یجور شیبیح رستوران بود😂
بعد ی گربع سفید مشکی خعلیی عادی اومد تو🤣🤣🤣
بعد رف سر هر میز یکم نیشست بعد اومد پیش من😐🤝
منم ک عین سگ عز گربع بدم مویاد خعلی عادی نیشستم تا برح😐
بعدش پامو ی گاز زد رف.______.🤣😐

فک کانم اومده بگه منم دوس داشته باوش🤣🤣
خلاصح کححح کم کم داش بالا میرفف کححح کلیه برقا رف و ماشینه یجورایی کنترلش عز دس رف😐
منو دوستم سریعع پریدیم بیرون تا پریدیم یدفه روش بسته شد و با سرعتی شتابان رف فضا😐😐😐😐🤣
مام دویدیم رفتیم خونمون
البتح اومدیم خونه من😁
بعددد فهمیدیم کل چیزای برق یجوری داغونیده ک اگ مثلن یچیو روشن کنی شروع میکنه ب حرکن کردنو نمتونی کنترلش کنی😐😐
بعددد یدفه اجیم گف برو بابارو بیدار کن*ت این گیری ویری بابام چرا خاب بود خدا داند😐*
بعدش رفتم دیدم اونجام تاریک*هوا یجورایی ابری بود و همجا تاریک ولی روز بود*
بعد یدفه کلا همچی یادم رفته بودو میخاستم چراغو بروشنم😐
ولی کلید پنکه عم کنار کلید چراغ بودوو پنکه روشنید و همینننجوری داش چرخان چرخان میومد پایین جایی ک بابام خافیده😐
بعد من هی میگفتم باباااا باباااا بیداررر شوووو ولی مگ بیدار مشد؟._.
خلاصح کح ی میلیمتر موندح بود بخورح بش اجیم بیدارم کرد._.=~=
منم یجوری پریدم اصن اجیم گف چته•~•

اینم خعلی واقعی بیود •~•

یح مودانم خابام بسی سمه•~•

همین دگ قصه ما بسر رسید کلاغه عم ب خونش نرسید ک هچ در راه خونه گمم بشد._.😂

بامزه کی بودم من😌🤝

خاعف دگ من باز برم شوت شم تا دیداری دگر انیونگ●-●👋*یاح چ گنده😁😂*