این قسمت: زهی نی نی میشود 😂
هیچکس:
زهرا تو فروشگاه:
زهرا: مامان من لپ لپ میخوام 😭
مامان: مگه بچه ای؟
زهرا: من میخوام 😭
مامان: از توش آت و اشغال در میاد چیکار میخوای اخه؟
زهرا: من میخوااام😭😭
مامان: بیا بابا کلی خرید دیگه داریم 😐
*مامان با سبد خرید میرود*😐
*زهرا نیز لپ لپ اش را بر میدارد و داخل سبد خرید می اندازد*😁😁
مامان: مگه نگفتم برندار
زهرا: خیخیخی 😂😁
مامان:هی خدا
جلوی صندوق:
*مامان و زهرا وسایل ها را از داخل سبد خرید به اون جاده خود ران دم صندوق (اسمشو نمیدونم 😂😁) انتقال میدهند و لپ لپ زهرا اون آخراس 😐😂😁*
* زهرا لپ لپ بر میدارد و میگذارد اون جلو 😂*
در خانه:
زهرا به حمام میرود + بیییییب متاسفانه این مورد در صدا و سیما و جمهوری اسلامی قابل پخش نیست 😂😐😁+
زهی لباس..* بیییییب خفه شو برم ادامه ماجرا*😂
زهرا قبل تمام تنقلات و آت و اشغال های ضرر دار به سمت لپ لپ اش میرود با شوق آن را باز میکند
* در این لحظه اشک شوق در چشمانم جمع شده*
*لپ لپ باز شده*
زهرا: وااااااااااای عروسک انیمیشن روح
زهرا: وااااااااااااااای جرقه از اون خوراکی ها 😂😁
زهرا: واااااااای انگشتر 😂😂😁 که دستم نمیشه و اندازم نیست 😂* مامان: میبینی این نشون میده این چیزا واس بچه کوچولو هاس 😂😁
زهرا: وااااااای حوله جادویی اونم شکل سگ های نگهبان😂😂
وااای همین
پ.ن: حوله جادویی یچیزی عه که میزارید تو اب به مدت نیم ساعت اولش شبیه کاغذ مشت شده زشت عه که یبار خیس شده بعد خشک شده 😂 اما در آب باز میشه و یه حوله دست و صورت میشه 😂😁 * الآنم گزاشتم خشک بشه 😁😂*
آره دیگه همین 😂 راستشو بخواین الآنم یادم می افته ذوق میکنم خوشحال میشم 😂😂😂😁
بهم نخندید باشه؟😂😂😁
فعلآ خداحافظ 😂😂😁