یه چیزی هست می‌خوام بگم ...

مربوط به پست قبلیه

میدونید اگر توی شرایط الان من بودید ...

تنها دل خوشی همتون دیدن اسم بایس تون تو لیست بود

...

میخواستم تحمل کنم و خودمو بزنم به اون طرف اما دیگه نمیتونم

بخاطر ناراحتی که دارم نمیتونم روی حرف زدنم کنترل داشته باشم و شاید بعضی هاتون ناراحت شده باشید 

اما چی میتونم بگم؟

...

بابام از هفته ی پیش حالش خراب شد ..

رفت تست کرونا داد و دید که مثبته..

الانم حالش به شدت خرابه

شماها از اگر باباتون خدایی نکرده توی این شرایط باشن ناراحت نمیشید؟

یه هفته س بابامو درست و حسابی ندیدم

فقط میتونم از پشت شیشه تراس ببینمش

مامانمم کم کم داره میوفته بیرون که کرونا گرفته چون نشونه هایی رو ازش داره ...

اگر مامانم مریض باشه چطور از بابام مراقبت کنه؟ چجوری از داداشم نگه داری کنه؟

وقتی نتونه حتی از جاش بلند بشه ..

من باید از بابام ، مامانم و داداشم مراقبت کنم؟

شما میتونید این همه مسئولیت رو به دوش بکشید؟

​​​​​​حتی فامیل هامون هم میترسن بیان...

یعنی من تنهام...​​​​​

حق ندارم ناراحت باشم؟

حق ندارم بی قراری کنم؟

حق ندارم یه ذره حرف بزنم؟

حق ندارم خوشحالی کنم؟

​​​​​​شاید بازم بگید الکی داره نقش بازی می‌کنه ...

یا داره ناز می‌کنه که ما با اون لیست کاری نداشته باشیم...

که بهش حرف نزنیم..

یا حتی داره اینارو میگه که هر چی دوست داشت بهمون بگه و هر جور دلش خواست باهامون حرف بزنه...

اما من با کرونا هیچ شوخی ندارم

حتی اگر بخواید میتونم مدرک هم بدم... 

بقیه حرفامم توی جواب کامنت عاری گفتم...

ببخشید دیگه نمیتونم تحمل کنم

یه هفته س صدام در نیومد اما ...

باید به یه نفر یا حتی دوستامم میگفتم...

دیدید زیادی از بدبختی هام میگم؟

​​​​​​اینارو قبلا به دوست صمیمیم میگفتم که اونم رابطه مون رو خراب کردن

روز خوش نیست که من داشته باشم

توی این پست تمام حرفامو زدم

البته هنوز کامل نگفتم اگر بخوام بنویسم باید تا صبح بشینید بخونید...

تا الآنم زیادی  زر زر کردم ..

سرتون رو درد آوردم

هوممم

توی پست تبریک تولد مهی هم گفتم ...

از روی پرویی هست که دارم خوشحالی میکنم و میخندم..؟؟

باشد پس نمی‌خندم

 از بی تی اس

 از ته ته حرف نمیزنم

نگه میدارم واسه خودم..

قول قول میدم ;)