عروسی5 آخر
=چهلم ماهی
شب چهلم ماهی بود که افی بدجور حالش بد میشود...
کل اعضا دور هم بودند و متوجه میشوند که اولین خاک بر سر بازیه آنها روز عروسیشان نبوده... و از قبل...بچه ای در راه بوده!!!!!(خدایا...من جوونم😐...آرزو به زنده ماندن..دارم...)
فردا که میشود و روز چهلم ماهی است!...افی را به بیمارستان برده و.....
*برگشت به ابتدای داستان و زمان حال!
افی در اتاق زایمان بود و سام در حال خفه کردن بهی... زیرا قرار بود به گونه ای فقط عروسی خراب بشود! نه اینکه آنها بچه دار شوند و ماهی به دیار باقی بشتابد
بهی سعی داشت بگوید که به منچه شماها کارای خاک به سری انجام دادید! مگه من زورتون کردم!!؟؟بقیه قضیه ها هم من مسئولیتشو به گردن نمیگیرم*سوت زدن*
مهی نیز سعی داشت به سام بفهماند که این کار دوتایشان بوده و...
ناگاه برقها رفته!!! نوری نازل گشته!!!
همه ترسیده به سمت روشنایی نگاه میکنند...و ماهی...چیز...روح ماهی را میبینند!!!
سام گردن بهی را ول کرده و به سرعت سمت ماهی شتابیده و آن را میخواهد بغل کند که از وی رد شده و رو صندلی های بخش فرود میاید!😐💔
ماهی: عرزم به خدمتتون،من روحم😐 و اینکه اومدم شاهد صحنه متولد شدن نوه ی نتیجه نتیجه ندیده ندیده......ام باشم! *خود را از حالت ارواح در میاورد و ماهی سابق میشود😐*خب...من اومدم 😁
همه همچو بز(منظور از همه:سام،شینا،سوگل،دینی،کرسی،پری،رکسی(توجه:رکسی)...)به بغل آن پریده
سام عربده زنان میگوید:چراا ززودتررر از حالت ارواح درنیمدی😭
شینا:مماههییییی😭😭فکر کردم دیگه نمیبینمتت😭😭😭(چیزی ک انتظار داریم ماهی بگه:نترس حالا عزیزم...من کنارتم،قرار نیست هیچوقت بمیرم،نا سلامتی از نسل دایناسورام😁)
رکسی:دااددااشششیییی!!!
دینی:*زدن با افتابه مسی بر سر ماهی*ای بیشوهر گاو اسکل کردی مارو اینهمه وقت!!!😢
پری:یوهوووو ماهی بووررانیی بررگگششتت!!!
ادامه دارد....
خلاصه میگم😐:
بچه های افی ب دنیا امدند،ماهی برمیگردد، و طبق داستانها:/ همه چی به خوبی و خوشی تموم شدد!!! و به خوبی و خوشی کنار هم زندگی کردند!!! .-.
ااففسسانهه!!!! سسسامممم!!! بیاید یه اسم برای دوقلی هاتون انتخاب کنید😐یه دخی یه پسر😐
مقصر ما دوتا هم نیستیم😐...نکشیدمون...بای😐😁❌
پ.ن:میدونم چرت بود😐💔