عروسی 25 :)
چیه؟انتظار داری چون طبق الگو نرفته قراره اتفاق خاصی بیوفته:////
نترس همون رواله...
*35 دقیقه بعد😐😐😂
بالاخره یک ماشین دم در باغ ایست کرده
همه مهمانها به طرف در باغ رفته و بر سر و صورت عروس و دوماد گل میپاشند که میبینند ساقدوش دوماد و عروس هستند😐😐 دو خواهر و برادر😐
ماهی و رکسانا...😐 و کاملااا خواهر برادرانه در ماشین هم نشسته اند و امدهداند😐...کاملااا خواهر برادرانههه!!!
خــــواهــــر بــــــرااادرررراااانـــــــه🔫😐🔪🔪
بل بل😐
مهمانان عصبی و پوکر علت نیامدن عروس و دوماد را میپرسند و در جواب این را میشنوند:تازه از ارایشگاه درومدن دوتاشون😐
میهمانان:🔪🔪😐😐🔫🔫😐😐😠
*دوباره یک ربع بعد!😐😐😐
لی لی لی لی لیییییی حوضضککک پرنده هه اومد آب بخوره افتاد تو حووضضضکککککک😐😐😐😐این پرندهه که تو حوضک جان باخت فسیل شد ولی عروس دوماد نیمدنننننن😐😐😫😤
بالاخره ماشینی که با گل تزئین شده بود واردد باغغ میششودد
عروس و دوماد از ماشین پیاده میشوند که بر سر و روی آنان گل باریده میشود
بخاطر اینکه یه دور گلها را بر سر و روی ماهی و رکسانا ریخته اند،با کمبود گل مواجه شده و به جای آن سنگ بر رویشان میریزند
که باعث میشود عروس و دوماد فرار کنند سمت سالن تا زودتر مراسم انجام شود
در بین راه،مارال در حال گوش دادن آهنگ است و قر میدهد که بین عروس و دوماد قرار گرفته و دوماد از مسیر جاده ای مسابقه...چیز...به بزرگواریتون ببخشید جو گرفتم😐 از مسیر منحرف شده(منحرف غیر منحرفی😐منحرف انحراف دار نه منحرف کجی)و در باتلاقی فرو میرود•-•
زیزی و گلی به کمک وی میشتابند اما انها لیز خورده و خودشان بر روی سامی افتاده و سامی در زیر باتلاق میرود
عروس از دیدن این صحنه های ناگوار که عشقش در چ شرایطی قرار گرفته است جیغ زده و غش میکند😐
اما کسی در آنجا نبود که وی را بگیرم و وی بر زمین میوفتد.-.
ماهی میخواهد عروس را بلند کند که سامی همچو غول از باتلاق بالا آمده و با خشم به ماهی نگاه میکند
که ماهی از خود بی خود شده و راه امده اش را از پس میگیرد زیزی و گلی در باتلاق به سر میبرند که ننه محی در حال برند سینی ای چای است که گلی آن را صدا زده و درخواست کمک میکند
ننه محی برمیگردد و رویش را به باتلاق میکند اما چون گلی و زیزی در پایین قرار دارند انها را نمیبیند
زیزی پایین لباس ننه محی را کشیده تا به او اطلاع دهد ان پایینند اما ننه محی ترسیده و سینی چای را ول کرده که محکم بر سر اون دوتا میخورد
و چایی بر سرشان ولو میشود و آنها جیغ و داد میکنند که آییی سسووختممم آییی سسووختممم
که با قیافه پوکر ننه محی مواجه میشوند
و میفهمند که چایی ها سرد بوده است و الکی اینهمه جیغ و داد کرده اند😐
پارمیس در حال بندری رفتن است که زیزی را در آن حالت میبیند و میاید تا به زیزی کمک برساند که یکی همچو
دینی:گاو
میخورد به پارمیس و هر دو میوفتند زمین
پارمیس میخواهد فوشی زیبا بسراید که نگاهش به ستی میوفتدکه تبدیل شده به سوشی•-•
دینا از دیدن اینکه سوشی و پارمیس باهمند بسی حسادت مینماید(به دل نگیری دینی•-•) و میخواهد شربت ها را ببرد که مثلا به طور تصادفی و غیر غیر عمددد دستش کج میشود و شربت ها روی سوشی خالی میگردد
دینی: ببخشید گاو نر عزیز از قصد نبود
سوشی:بله بله کاملا معلومه گاو ماده لذیذ-.-
دینی:گفتم کمی شربت بریزم روت بلکه باز شیرین شی دیدم نه شربت بیچاره از بوی گندیدت خراب شد-___-
سوشی:از خداتم باشه،بو به این خوبی،همه خانما براش غش و ضعف میرن
دینی:بله بله-_- کاملا معلومه! فکر نکن بی اطلاعم که 143 نفرو تو بازار از بوی بسیار بسیار خوشت خفه کردی-_-
سوشی:توهم فکر نکن من از افتابه مسیات بی خبرم ماده جون-_- همینطور از اون خواستگارات که تو روبیکا صف کشیدن-___-
کرسی،بهی،عاری،مهی:دددیییششاااااااا*-*
دینی و سوشی:ایییی گاوو بخوررهه توو سرررتونننن!!! منووو بااا اونن گاووو ششیپپ نکننییدد!!!
بهی:هردوتون که گاوید،جمله هاتونم مثل یکی*-* چهه زیببااسستت اینن ززوججج *-*الهی به پای هم پیر تر از اینی که هستید بشید╥﹏*
کرسی:تازششمممم چرا ننه دینی باید از اینکه چند نفرو خفه کردی اونم تو کجا خبر داشتع باشه؟😎
عاری:نکنه تعقیبش کردی ننه دینی😆
مهی:تازه معلومه سوشی بدجور به خواستگارات حسودی میکنه😆
*دینی افتابه مسی خود را در آورده و بر کله آنها کوبیده طوری که گلی از صدای آن لرزیده و دوباره بر توی آب و گل ها میوفتد!!
زیزی میخواهد برود کمک گلی که پارمیس از پشت وی را بغل کرده و دوتایی لیز خورده و بر روی گلی بدبخت افتاده اند